مجله اینترنتی تجربه لذت بخش زندگی

مجله اینترنتی تجربه لذت بخش زندگی

مجله عمومی روانشناسی و توسعه فردی
مجله اینترنتی تجربه لذت بخش زندگی

مجله اینترنتی تجربه لذت بخش زندگی

مجله عمومی روانشناسی و توسعه فردی

ذهنیت رشد: از حرف تا عمل


ذهنیت رشد: از حرف تا عمل

دانشمندان وقتی ایده هایشان دیگران را جلب می کند عمیقاً خرسند می شوند؛ و وقتی ایده‌هایشان تغییر می‌کند - برای مثال، انگیزه، نوآوری یا بهره‌وری را بهبود می‌بخشد، حتی بیشتر خوشحال می‌شوند. اما محبوبیت بهایی دارد: مردم گاهی عقاید را تحریف می‌کنند و بنابراین نمی‌توانند از مزایای آن بهره ببرند. این با تحقیقات دوئک در مورد "رشد" در مقابل "تثبیت" ذهنیت در بین افراد و درون سازمان ها شروع شد.

افرادی که معتقدند استعدادهایشان را می‌توان پرورش داد (از طریق سخت‌کوشی، استراتژی‌های خوب و نظرات دیگران)، ذهنیت رشدی دارند. آنها بیشتر از کسانی که ذهنیت ثابت تری دارند (کسانی که معتقدند استعدادهایشان موهبت های ذاتی است) پیشرفت می کنند. این به این دلیل است که آنها کمتر نگران باهوش به نظر رسیدن هستند و انرژی بیشتری برای یادگیری صرف می کنند. وقتی کل شرکت‌ها از طرز فکر رشد استقبال می‌کنند، کارکنان آن‌ها گزارش می‌دهند که احساس قدرت و تعهد بیشتری می‌کنند. آنها همچنین حمایت سازمانی بیشتری برای همکاری و نوآوری دریافت می کنند. در مقابل، افراد در شرکت‌هایی که عمدتاً ذهنیت ثابت دارند، تقلب و فریب بیشتری را در میان کارمندان گزارش می‌دهند، احتمالاً برای به دست آوردن مزیت در مسابقه استعداد.

یک بحران می تواند به شما در پرورش ذهنیت رشد کمک کند

"ذهن رشد" در بسیاری از شرکت‌های بزرگ به یک کلمه رایج تبدیل شده است، حتی در بیانیه‌های ماموریت آنها نیز کار می‌کند. اما وقتی بررسی می کنم، اغلب متوجه می شوم که مردم درک محدودی از این ایده دارند. در اینجا سه ​​تصور غلط رایج وجود دارد:

من در حال حاضر، و همیشه، یک طرز فکر رشد دارم. مردم اغلب طرز فکر رشد را با انعطاف‌پذیری یا ذهن باز یا داشتن چشم‌انداز مثبت اشتباه می‌گیرند - ویژگی‌هایی که معتقدند همیشه داشته‌اند. این یک طرز فکر رشد نادرست است. همه افراد در واقع ترکیبی از ذهنیت های ثابت و رشد دارند و این ترکیب به طور مداوم با تجربه تکامل می یابد. یک ذهنیت رشد خالص وجود ندارد، که ما باید آن را بپذیریم تا به مزایایی که به دنبال آن هستیم دست یابیم.

طرز فکر رشد فقط در مورد ستایش و پاداش دادن به تلاش است. این برای دانش‌آموزان در مدارس صادق نیست و برای کارکنان سازمان‌ها هم صادق نیست. در هر دو حالت، نتایج مهم هستند. تلاش بی ثمر هرگز چیز خوبی نیست. بسیار مهم است که نه تنها به تلاش، بلکه به یادگیری و پیشرفت پاداش دهید، و بر فرآیندهایی که به این چیزها منجر می‌شوند، تأکید کنید، مانند کمک گرفتن از دیگران، امتحان کردن استراتژی‌های جدید و سرمایه‌گذاری بر شکست‌ها برای حرکت مؤثر به جلو. در تمام تحقیقات، نتیجه - نتیجه نهایی - از درگیر شدن عمیق در این فرآیندها ناشی می شود.

فقط از یک طرز فکر رشد حمایت کنید و اتفاقات خوبی رخ خواهد داد. بیانیه های ماموریت چیزهای شگفت انگیزی هستند. شما نمی توانید با ارزش های والایی مانند رشد، توانمندسازی و نوآوری بحث کنید. اما اگر شرکت سیاست‌هایی را اجرا نکند که این ارزش‌ها را واقعی و قابل دستیابی کند، برای کارمندان بی‌معنی هستند. سازمان‌هایی که دارای طرز فکر رشد هستند، ریسک‌پذیری مناسب را تشویق می‌کنند، زیرا می‌دانند که برخی از ریسک‌ها جواب نمی‌دهند. آنها به کارکنان برای درس های مهم آموخته شده پاداش می دهند، حتی اگر پروژه به اهداف اصلی خود نرسد. آنها به جای رقابت بین کارکنان یا واحدها، از همکاری در سراسر مرزهای سازمانی حمایت می کنند. آنها متعهد به رشد هر عضو هستند، نه فقط در کلام، بلکه در اعمالی مانند فرصت های توسعه و پیشرفت در دسترس. و آنها به طور مستمر ارزش های ذهنیت رشد را با سیاست های مشخص تقویت می کنند.

حتی اگر این باورهای غلط را اصلاح کنیم، باز هم دستیابی به طرز فکر رشد آسان نیست. یک دلیل این است که همه ما محرک های ذهنیت ثابت خود را داریم. وقتی با چالش‌هایی مواجه می‌شویم، انتقاد می‌کنیم، یا در مقایسه با دیگران ضعیف عمل می‌کنیم، می‌توانیم ناامن یا تدافعی شویم که مانع رشد می‌شود. محیط های کاری ما نیز می تواند پر از محرک های ذهنیت ثابت باشد. شرکتی که بازی استعداد را انجام می‌دهد، تمرین تفکر و رفتار با طرز فکر رشد، مانند اشتراک‌گذاری اطلاعات، همکاری، نوآوری، جستجوی بازخورد یا پذیرش خطا را برای افراد سخت‌تر می‌کند.

برای باقی ماندن در یک منطقه رشد، باید این محرک ها را شناسایی کرده و با آنها کار کنیم. بسیاری از مدیران از یادگیری تشخیص اینکه چه زمانی «شخصیت» با ذهنیت ثابت آنها ظاهر می‌شود و چه چیزی برای ایجاد احساس تهدید یا تدافعی به آنها می‌گوید، سود برده‌اند. مهمتر از همه، با گذشت زمان آنها یاد گرفته اند که کارکنان را متقاعد کنند تا در راستای اهداف چالش برانگیز با آنها همکاری کنند.

کار سختی است، اما افراد و سازمان‌ها می‌توانند با تعمیق درک خود از مفاهیم ذهنیت رشد و نحوه عملی کردن آنها، چیزهای زیادی به دست آورند. این به آنها احساس غنی تری از اینکه چه کسی هستند، برای چه چیزی ایستاده اند و چگونه می خواهند به جلو بروند، می دهد.

خلاصه ای از رشد و ذهنیت های ثابت

دو ذهنیت اصلی وجود دارد که می‌توانیم با آنها در زندگی حرکت کنیم: رشد و تثبیت. داشتن ذهنیت رشد برای موفقیت ضروری است. کارول دوک انگیزه انسان را مطالعه کرد. او روزهای خود را صرف این کرد که چرا مردم موفق می شوند (یا نمی شوند) و چه چیزی در کنترل ما برای تقویت موفقیت موثر است. نظریه او در مورد این دو طرز فکر و تفاوت آنها در نتایج، فوق العاده قدرتمند است. همانطور که او آن را توصیف می‌کند: "کار من روان‌شناسی رشد، روان‌شناسی اجتماعی، و روان‌شناسی شخصیت را پیوند می‌دهد و تصورات از خود (یا ذهنیت‌هایی) را که افراد برای ساختار خود و هدایت رفتارشان استفاده می‌کنند، بررسی می‌کند. تحقیق من به منشا این طرز فکرها، نقش آنها در انگیزش و خودتنظیمی و تأثیر آنها بر موفقیت و فرآیندهای بین فردی می پردازد".

تحقیق او در مورد باورهای ما، در ذهنیت: روانشناسی جدید موفقیت ارائه شده است. این کتاب ما را به سفری می برد که چگونه افکار خودآگاه و ناخودآگاه ما بر ما تأثیر می گذارد و چگونه چیزی به سادگی جمله بندی می تواند تأثیر قدرتمندی بر توانایی ما برای بهبود داشته باشد.

کار دوئک قدرت اساسی ترین باورهای ما را نشان می دهد. چه خودآگاه و چه ناخودآگاه، آنها به شدت "بر آنچه ما می خواهیم و اینکه آیا در به دست آوردن آن موفق می شویم" تأثیر می گذارند. بسیاری از آنچه که ما فکر می کنیم از شخصیت خود می فهمیم از "ذهنیت" ما ناشی می شود. این هم ما را به حرکت در می آورد و هم ما را از تحقق پتانسیل خود باز می دارد.دوئک در کتاب ذهنیت: روانشناسی جدید موفقیت می نویسد: "عواقب این فکر چیست که هوش یا شخصیت شما چیزی است که می توانید آن را توسعه دهید، در مقابل چیزی که یک ویژگی ثابت و ریشه دار است؟"

ذهنیت دوگانه

نگاه شما به خودتان می تواند همه چیز را تعیین کند. اگر فکر می کنید که ویژگی های شما تغییر ناپذیر است؛ به جای اینکه از اشتباهات خود درس بگیرید، و می خواهید بارها و بارها ثابت کنید که درست هستید طرز فکر شما ثابت است. دوئک در ذهنیت می نویسد: "اگر شما فقط مقدار معینی از هوش، شخصیت معین و ویژگی اخلاقی خاصی دارید، پس بهتر است ثابت کنید که دوز سالمی از آنها دارید. این به سادگی نمی تواند در ابتدایی ترین ویژگی ها یا احساس کمبود ظاهر شود".

افراد زیادی با این هدف مهم اثبات خود - در کلاس درس، در حرفه‌شان و در روابطشان وجود دارند. هر موقعیتی نیاز به تأیید هوش، شخصیت یا روابط آنها دارد. هر موقعیتی ارزیابی می شود: آیا موفق می شوم یا شکست می خورم؟ باهوش به نظر می رسم یا احمق؟ آیا قبول می شوم یا رد می شوم؟ آیا احساس می کنم برنده هستم یا بازنده؟

این چیزها از نظر فرهنگی مطلوب است. ما برای هوش، شخصیت و ارتباط ارزش قائل هستیم. طبیعی است که این را بخواهیم. اما طرز فکر دیگری وجود دارد که در آن این ویژگی‌ها صرفاً دستی نیست که با شما برخورد می‌شود و باید با آن زندگی کنید، و همیشه مخفیانه نگران هستید که آیا هوش یا شخصیت دارید. در این طرز فکر، دستی که به شما داده می شود، تنها نقطه شروع توسعه است. این طرز فکر رشد مبتنی بر این باور است که ویژگی های اساسی شما چیزهایی هستند که می توانید با تلاش خود پرورش دهید.

تغییر باورهای ما می تواند تاثیر بسیار زیادی داشته باشد. طرز فکر رشد، اشتیاق قدرتمندی برای یادگیری ایجاد می کند. دوک می نویسد: «چرا زمان را برای اثبات اینکه چقدر عالی هستید تلف کنید، وقتی می توانید بهتر شوید؟» چرا به جای غلبه بر کمبودها، آنها را پنهان کنیم؟ چرا به دنبال دوستان یا شریک هایی باشید که فقط عزت نفس شما را تقویت کنند به جای کسانی که شما را به چالش بکشند تا رشد کنید؟ و چرا به‌جای تجربه‌هایی که به شما کمک می‌کنند، به دنبال چیزهای آزموده شده و واقعی باشید؟ اشتیاق به کشش خود و چسبیدن به آن، حتی (یا مخصوصا) زمانی که خوب پیش نمی رود، مشخصه ذهنیت رشد است. این طرز فکری است که به افراد اجازه می دهد در برخی از چالش برانگیزترین زمان های زندگی خود پیشرفت کنند.

عملی کردن ذهنیت رشد

ایده های ما در مورد ریسک و تلاش از ذهنیت ما سرچشمه می گیرد. برخی از مردم ارزش به چالش کشیدن خود را درک می کنند، آنها می خواهند برای یادگیری و رشد تلاش کنند. با این حال، دیگران ترجیح می دهند از تلاشی که احساس می کنند مهم نیست اجتناب کنند.

ما اغلب کتاب‌هایی با عناوینی مانند ده راز موفق‌ترین افراد جهان را می‌بینیم که قفسه‌های کتابفروشی‌ها را شلوغ می کنند و این کتاب‌ها ممکن است نکات مفیدی را ارائه دهند. اما آنها معمولاً فهرستی از نشانگرهای غیر مرتبط هستند، مانند "بیشتر ریسک کنید!" یا "خودت را باور کن!" در حالی که شما در حال تحسین افرادی هستید که می توانند این کار را انجام دهند، هرگز مشخص نیست که چگونه این چیزها با هم هماهنگ می شوند یا چگونه می توانید چنین شوید. بنابراین شما برای چند روز الهام می گیرید؛ اما اساساً، موفق ترین افراد جهان هنوز رازهای خود را دارند.

در عوض، وقتی شروع به درک ذهنیت‌های ثابت و رشد می‌کنید، دقیقاً خواهید دید که چگونه یک چیز به چیز دیگر منجر می‌شود – چگونه باور به اینکه ویژگی‌های شما بر روی سنگ حک شده‌اند منجر به انبوهی از افکار و اعمال می‌شود، و چگونه باور به ویژگی‌های شما. می تواند پرورش یابد، و منجر به انبوهی از افکار و اعمال مختلف شود که شما را در مسیری کاملا متفاوت قرار می دهد.

مطمئناً، افراد دارای ذهنیت ثابت کتاب‌هایی را خوانده‌اند که می‌گویند: موفقیت در این است که بهترین خود باشید، نه بهتر بودن از دیگران. شکست یک فرصت است، نه محکومیت؛ تلاش کلید موفقیت است؛ اما آنها نمی توانند این را عملی کنند، زیرا ذهنیت اصلی آنها - اعتقاد آنها به ویژگی های ثابت - چیز کاملاً متفاوتی را به آنها می گوید: این موفقیت به این است که استعداد بیشتری نسبت به دیگران داشته باشید، شکست شما را می سنجد، و تلاش برای پرورش استعداد نمی تواند بال و پر بگیرد.

از شکست تا موفقیت

چیز دیگری که به نظر می رسد افراد استثنایی دارند استعداد ویژه ای برای تبدیل شکست های زندگی به موفقیت های آینده است. پژوهشگران خلاقیت موافق هستند. در یک نظرسنجی از 143 محقق خلاقیت، توافق گسترده ای در مورد عنصر شماره یک در موفقیت خلاق وجود داشت؛ و این دقیقاً نوعی پشتکار و انعطاف بود که توسط ذهنیت رشد ایجاد می شود.

در ذهنیت رشد، شکست می‌تواند تجربه‌ای دردناک باشد. اما شما را تعریف نمی کند. این مشکلی است که باید با آن روبرو شد، با آن برخورد کنید و از آن درس یگیرید. ما هنوز می توانیم از اشتباهات خود درس بگیریم. جان وودن، مربی افسانه‌ای بسکتبال، می‌گوید تا زمانی که شروع به سرزنش نکنید، شکست خورده نیستید. آن وقت است که دیگر از اشتباهات خود درس نمی گیرید – بلکه آنها را انکار می کنید.

دو راه برای فکر کردن در مورد مشکلی که حل کردن آن برای شما کمی سخت استوجود دارد. کار در این فضا - درست خارج از منطقه راحتی شما - کلید بهبود عملکرد شما است. همچنین این عنصر حیاتی برای تمرین عمدی است. مردم با این دو طرز فکر به این مشکلات برخورد می‌کنند: آیا شما آنقدر باهوش نیستید که آن را حل کنید؟ آیا هنوز آن را حل نکرده‌اید؟

در حال حاضر فشار فرهنگی برای بزرگ کردن فرزندانمان به جای رشد واقعی بر ما حاکم است. دوئک می نویسد: "من در مورد دبیرستانی در شیکاگو شنیدم که دانش آموزان برای فارغ التحصیلی باید تعداد معینی دوره را می گذراندند و اگر درسی را نمی گذراندند، نمره "هنوز نه" را می گرفتند. و من فکر می‌کردم که فوق‌العاده است، چون اگر نمره مردودی بگیری، فکر می‌کنی هیچی نیستی، هیچ جا نیستی. اما اگر نمره "هنوز نه" را بگیرید، متوجه می شوید که در یک منحنی یادگیری هستید. به شما راهی به سوی آینده می دهد".

اما در ذهنیت ثابت چی؟ اگر در یک آزمون مردود شوند، احتمالاً دفعه بعد به جای مطالعه بیشتر تقلب خواهند کرد. پس از یک شکست، آنها به دنبال فردی هستند که بدتر از آنها عمل کرده تا بتوانند در مورد خودشان احساس خوبی داشته باشند و از سختی فرار می کنند. دانشمندان فعالیت الکتریکی مغز را در زمانی که دانش آموزان با یک خطا مواجه می شدند اندازه گیری کردند. در دانشجویان ذهنیت ثابت تقریبا هیچ فعالیتی وجود ندارد. آنها از خطا فرار می کنند. با آن درگیر نمی شوند. اما در دانش‌آموزانی با ذهنیت رشد، این ایده که توانایی‌ها را می‌توان توسعه داد، تجلی می کند. آنها عمیقا درگیر می شوند. مغز آنها در آتش است. آنها عمیقا درگیر می شوند و خطا را پردازش می کنند. از آن درس می گیرند و آن را اصلاح می کنند.

گرفتار شدن در تله اکنون آسان است. بچه‌های ما در گرفتن نمره الف دچار وسواس می‌شوند - آنها به جای اینکه رویاهای بزرگی داشته باشند، در رویای امتحان بعدی برای اثبات خودشان هستند. یک محصول جانبی این است که ما آنها را به اعتباری که به آنها می دهیم وابسته می کنیم.

در این مورد چه کنیم؟ هوش یا استعداد را تحسین نکنید، اخلاق کاری را تحسین کنید. می توانیم عاقلانه تمجید کنیم، نه اینکه هوش یا استعداد را تحسین کنیم؛ ستایش تلاش آنها، استراتژی های آنها، تمرکز آنها، پشتکار آنها، بهبود آنها. این تمجید از فرآیند بچه هایی را ایجاد می کند که سرسخت و انعطاف پذیر هستند.

اینکه چگونه چیزها را به زبان می آوریم روی اعتماد به نفس تأثیر می گذارد، کلمات «هنوز» یا «هنوز نه»، به بچه ها اعتماد به نفس بیشتری می دهید، به آنها راهی به سوی آینده می دهید که پشتکار بیشتری ایجاد می کند. ما می توانیم ذهنیت ها را تغییر دهیم.

در یک مطالعه، به آنها آموختند که هر بار که از منطقه راحتی خود بیرون می روند تا چیز جدید و دشواری یاد بگیرند، نورون های مغز آنها می توانند ارتباطات جدید و قوی تری ایجاد کنند و به مرور زمان می توانند باهوش تر شوند. دانش آموزانی که این طرز فکر رشد را آموزش ندیدند، همچنان نمرات نزولی خود را در این انتقال دشوار نشان می دادند، اما آنهایی که این درس به آنها آموزش داده شد، نمرات خود را به شدت افزایش دادند.

ذهنیت: روانشناسی جدید موفقیت برای هر کسی که به دنبال کشف طرز فکر ما و چگونگی تأثیرگذاری بر آن است تا کمی بهتر شود، باید مطالعه شود. کار دوئک به سادگی برجسته است.

 

مدیر مسئول: محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی با دیدگاه شناختی

 

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.